جدول جو
جدول جو

معنی قدم رو - جستجوی لغت در جدول جو

قدم رو
گام رو
تصویری از قدم رو
تصویر قدم رو
فرهنگ لغت هوشیار
قدم رو
مارش
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از صنم رو
تصویر صنم رو
(دخترانه)
صنم (عربی) + دخت (فارسی) آنکه دارای صورت زیبا و دلبرانه است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از اخم رو
تصویر اخم رو
اخمو، کسی که اخم کند و چین بر ابرو انداخته و روی خود را درهم بکشد، ترش رو، گره پیشانی، عبوس، زوش، ترش روی، متربّد، دژبرو، عبّاس، سخت رو، بداغر، روترش، تیموک، عابس، تندرو، بداخم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هم رو
تصویر هم رو
باهم رونده، همراه، هم سفر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گرم رو
تصویر گرم رو
تندرو، روندۀ به شتاب، در تصوف سالکی که با شورواشتیاق در طلب مقصود بکوشد، برای مثال چنان گرم رو در طریق خدای / که خار مغیلان نکندی ز پای (سعدی۱ - ۸۳)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نیم رو
تصویر نیم رو
نیم رخ، یک طرف صورت، یک سمت چهره، برای مثال نیم رو خاکین چو بوسم پای تو / بر سر از تو تاج تمکین آورم (خاقانی - ۶۴۴)، غذایی که از سرخکردن تخم پرندگان، به ویژه مرغ خانگی در روغن تهیه می شود، به صورتی که سفیدۀ آن ببندد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قلم مو
تصویر قلم مو
قلمی که در سر آن دستۀ کوچکی از مو یا الیاف قرار دارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کم رو
تصویر کم رو
باشرم و حیا، مقابل پررو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قلمرو
تصویر قلمرو
حوزۀ فرمانروایی، زمینه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نرم رو
تصویر نرم رو
اسب راهوار
فرهنگ فارسی عمید
(پَ رَ / رُ)
آنکه قدم را به چیزی دوزد، ثابت و پایدار. (آنندراج) :
خار قدم دوز به پیرامنم
سوزن عیسی شده در دامنم.
امیر خسرو (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(عِ دِ)
زیب و زیوری چون حلقه ای از گل یا زر و جواهر بر گرد روی. (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(شِ کَ رَ)
شکم روش. اسهال. (ناظم الاطباء) (آنندراج). رجوع به شکم روش و اسهال شود
لغت نامه دهخدا
(قَ لَ / قَ لَ مِ)
قلمی که سر آن از چندین تار مو مرکب است و برای نقاشی بکار میرود. (آنندراج). قلمی که بجای نوک چوبین و آهنین نوک از موی دارد و نقاشان بکار برند. (یادداشت مؤلف) :
برای آنکه کشم دایم انتظار ترا
بدیده چون قلم مو شده ست مژگان جمع.
سعید اشرف (از آنندراج).
مشکل که نشیند بجهان نقش تو نیکو
باریک بره تا نشوی چون قلم مو.
مخلص کاشی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(قَ دَ)
پای بوس. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
نیم رخ، نیمی از صورت، نیمی از رخسار، طعامی که از تخم مرغ در روغن داغ پخته تهیه کنند، تخم مرغی که در روغنی بر آتش جوشان بشکنند و بپزند،
گوهر و مروارید که از یک طرف گرد و از طرف دیگر مستوی باشد، (آنندراج)، جواهر و مرواریدی که یک طرفش مدور و طرف دیگرش پهن باشد (ناظم الاطباء) :
حق القدم گرفت گهرهای نیم رو
پای کسی که آبله زد در سراغ ما،
خالص (از آنندراج)،
با حبابش نیم رو را بحث در بدگوهری است
اوز عمان خیزد این از چشمۀ آب بقا،
شفیع اثر (از آنندراج)،
، نیم برشته، (فرهنگ فارسی معین)، رجوع به معنی دوم شود،
- نیم روخاکی، یک طرف رخسار بر زمین نهاده، (از رشیدی) (از انجمن آرا)، رخسار از یک طرف بر زمین نهاده، (آنندراج)، رجوع به نیم روخاکین در سطور ذیل شود:
بر در خاکش خجل بنشست چرخ
نیم روخاکی و خون آلود و بس،
؟ (از آنندراج و انجمن آرا)،
- نیم روخاکین، نیم روخاکی، چهره بر خاک سوده، کنایه از حالت عجز و تضرع وخاکساری، رجوع به نیم روی شود:
نیم روخاکین چو بوسم پای تو
بر سر از نو تاج تمکین آورم،
خاقانی،
- نیم رو کردن، تخم مرغ در روغن پختن، تخم مرغ در روغن جوشان و گدازان شکستن
لغت نامه دهخدا
(دَ)
دهی است از دهستان هویان بخش ویسیان شهرستان خرم آباد با 250 تن سکنه. آب آن از رود خانه خرم آباد و چشمه. ساکنان از طایفۀ ویس کرم هستند. راه آن اتومبیل رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(اَ مِ)
عبوس. ترش روئی
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ)
آهسته رو. مقابل گرم رو. (آنندراج) :
در آب نرم رو منگربه خواری
که تند آید گه زنهارخواری.
نظامی.
چون ریگ روان نرم روان مانده نگردند
واماندگی راه نوردان ز شتاب است.
صائب (از آنندراج).
، اسب راهوار و رام و دست آموز. (ناظم الاطباء). ستوری که صاف و همواررود و سوار خود را تکان ندهد و رنجه نسازد
لغت نامه دهخدا
(رَ / رُو)
در معنی کلمه التذکیه، زوزنی مینویسد: گلو بریدن و هام رو شدن ستور و تیز کردن - انتهی. در اقرب الموارد آمده است در مادۀ ذکی: ’المذاکی و المذکیات، الخیل التی تم سنها و کملت قوتها، الواحد مذک و مذک’. کلمه هام رو در فرهنگ ها یافت نشد. در برهان دارد: ’همرف اسبی را گویند که داخل پنج سال شده باشد و همه دندان هایش برآمده باشد و به جای فا، واو هم آمده’. و باز مینویسد: ’همرفشده، اسبی را گویند که داخل در پنج سال شده باشد و همه دندان هایش برآمده باشد و به جای فا، واو هم گفته اند که همرو شده باشد و به زبان عربی قارح خوانند’. از این رو هام رو یا اصل این دو صورت و یا صورت دیگر یعنی سومی است. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(رَ / رِ پَ)
شتاب رو. (رشیدی). تعجیل و شتاب کننده. (برهان). تیزرو. (آنندراج). آنکه بشتاب رود:
اگر دیر شد گرم رو باش و چست
ز دیرآمدن غم ندارد درست.
سعدی.
قلم بیمن یمینش چو گرم رو مرغیست
که خط بروم برد دمبدم ز هندوبار.
سعدی.
در سیرو سلوک گرم رو باش
خرمن میسوز و دانه میپاش.
نزاری قهستانی.
گر کمیت اشک گلگونم نبودی گرم رو
کی شدی روشن به گیتی راز پنهانم چو شمع.
حافظ.
، عاشق بی صبر. (برهان) (آنندراج) :
ای دریغا عاشقان گرم رو در راه دین
تیر ایشان دیده دوز و عشق ایشان سینه مال.
سنایی.
، سالک چالاک. (برهان) (آنندراج). سالک طریقت:
ای مرد گرم رو چه روی بیش از این به پیش
چندان مرو به پیش که پیشان پدید نیست.
عطار.
چنان گرم رو در طریق خدای
که خار مغیلان نکندی ز پای.
سعدی (بوستان).
، با حرارت و شهامت طی طریق کننده:
گرم رو چون جسم موسی کلیم
تا به بحرینش چو پهنای گلیم.
مولوی
لغت نامه دهخدا
تصویری از صد رو
تصویر صد رو
نادرست نویسی سد رو سد روی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قلمرو
تصویر قلمرو
ملک و مملکت و ولایت متصرف
فرهنگ لغت هوشیار
آنچه که پشت و روی آن از جهت طرح و رنگ اختلاف داشته باشد (مانند پارچه)، کسی که قولش خلاف عملش باشد منافق، گل رعنا (زیرا که یک روی آن سرخ است و روی دیگر زرد)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هام رو
تصویر هام رو
اسب که داخل پنج سال شده و همه دندانهایش بر آمده باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تندرو گرم ران، تعجیل کننده شتابنده: نفس سرد سحر گرم رو از بهر چراست ک یادم آمد: زپی آنکه رسول چمن است. (مجیر بیلقانی)، تعجیل کننده شتابنده، عاشق بی صبر، سالک چالاک
فرهنگ لغت هوشیار
خامه مو مویین خامه قلم مودار مخصوص رنگ و روغن که نقاشان بکار برند و آن انواعی دارد. توضیح قلمی مرکب از دسته چوبی دراز و بستی از فلز و نوکی مویین که در ترسیم خطوط و نقاشی و رنگ آمیزی بکار رود. نوک قلم موهایی که مورد استفاده نقاشان مینیاتوریست و آبرنگ ساز خاور دور است از موی خز است و آن را بطرز خاصی در نی قرار می دهند. نوک این قلم مو بسیار ریز است و در عین حال به علت پر پشت بودن مو کارهای آبرنگ تقریبا درشت را نیز می توان با آن انجام داد. سابقا در هندوستان یک نوع قلم مو بسیار ریز و ظریف بود اما اکنون بیشتر از قلمهای اروپایی استفاده می کنند در ایران از قدیم قلم مورا از موی خز و پر غاز تهیه می کردند ولی به واسطه کمیابی و قیمیتی بودن این دو حیوان مدتهاست که برای تهیه قلم موی مینیاتور از موی گربه و شاه کبوتر استفاده می کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قدم بوس
تصویر قدم بوس
پایبوس پا بوس
فرهنگ لغت هوشیار
گام دوز میخکوب کننده، پایدار آنکه قدم را بچیزی بدوزد، ثابت پایدار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اخم رو
تصویر اخم رو
ترش رو چین بر ابرو و پیشانی افکنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کم رو
تصویر کم رو
با شرم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قلم مو
تصویر قلم مو
قلم مودار مخصوص رنگ، روغن که نقاشان به کار برند و آن انواع مختلف دارد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قلمرو
تصویر قلمرو
گستره
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از قدم دوم
تصویر قدم دوم
گام دوم
فرهنگ واژه فارسی سره